به گزارش خبرنگار تئاتر "مهر"، قهرمانان (شخصيت هاي) اصلي اين اثركه نخستين بار به سال 1901 به روي صحنه رفت، 3 خواهرند كه در زيبايي و طنازي درشهرستان محل زندگيشان زبانزد خاص وعام اند . فصل مشترك اين سه خواهر، سرخوردگي و ملال از زيستن درشهرستاني كوچك وآرزوي مهاجرت به مسكو - پايتخت آمال وآرزوهاي مردمان اميد باخته روسيه تزاري قرن نوزدهم - است.
" الگا " خواهر بزرگتر، كه خود را با كارآموزشي سرگرم كرده است، ازكارخود ناراضي است و دايما در كفر ترك خدمت است، با وجود اين اما، هيچ تلاشي درعملي كردن نيت خود نمي كند. پايان دادن به كار براي او به رويايي دست نيافتني بدل شده است . " ماشا " خواهردوم ، سرخورده ازيك ازدواج عاشقانه با همه دنياي پيرامون خود سرجنگ دارد . اين تجربه تلخ وروح وافكاراو را چنان تيره وتار كرده است كه ديگرتحمل زندگي با همسرش را ازكف داده و به خانه پدري ونزد خواهرانش پناه آورده است . "سوفين "، خواهر" ايرنا " خواهر كوچكتر، بي خيال و سرخوش، مثل پرنده اي شاد است و جز به دستگيري از نيازمندان و كمك به ديگران به چيزي نمي انديشد. اما او نيز سرخورده و خسته است، چرا كه هر بار كه مي خواهد اقدامي عملي درتسكين ميل آتشين خود صورت دهد، ناكام مي ماند. همين امر ميل سوزان مهاجرت به مسكو را دراو بيداركرده است . اين سه خواهر سرخورده، خود را همچون گل هايي فرض مي كنند كه دردشتي سرد ومملو ازعلف هاي هرز در حسرت سعادت و درتنهايي بسرمي برد.
درچنين شرايطي حادثه اي ناگهاني زندگي پرملال سه خواهر را رنگي تازه مي بخشد و آن ورود يك دسته نظامي به شهركوچك آن هاست . معاشرت با افسران جوان شوق زيستن را دوباره درخواهران بيدارمي كند. اولگا سوگند مي خورد ديگرتصميم خود را درباره خروج ازمدرسه عملي خواهد كرد. " ماشا " عاشق فرمانده دسته نظامي شده و" ايرانا " پيشنهاد ازدواج افسر ديگر را مي پذيرد، اما اين رستاخيز بسيار زود گذرناپايداراست، زيرا دسته نظاميان مجبور به ترك شهرمي شود . اين بازگشت وحوادث ديگرآن ها ر ا ازتوهم سعادت بيرون مي كشد واين بار سه خواهر، خويشتن را تسليم سرنوشت مي كنند و به آرامش دست مي يابند. " اولگا " به كار در مدرسه باز مي گردد، " ماشا " كه متوجه واهي بودن اميدهايش شده است به كج خلقي گذشته بازمي گردد و خواهر كوچك تر نيز به دليل مرگ نامزدش به سكوت پناه مي برد ديگر از رفتن به مسكو سخني به ميان نمي آيد و سه خواهر ديگر تن به فضا و قدرداده اند .
به گزارش "مهر" ، سه خواهر اگرچه اثري واقع گرايانه و مبتني برالگوي امپرسيونيستي ويژه آثارچخوف است، اما با گذر از محدوده هاي واقع گرايي به يك تراژدي اجتماعي فرا مي رويد. چخوف دراين اثر بارها با لحني پيشگويانه تراژدي پيش روي مردم روس را اعلام مي كند : " توفاني درپيش است .. توفاني كه تنبلي وكاهلي وملال ديرپاي حاكم برروسيه را ازميان خواهد برد ." اوحتي زمان وقوع توفان را پيشگويي مي كند :" دريك ربع قرن ديگر، همه مشغول كارخواهند شد ...
اما درون مايه اصلي اثرتسليم و رضا و تمكين به زندگي روزمره است، هرچند " تسليم و رضا ، فضليت بدبختي باشد."
چخوف دراكثرآثارنمايشي اش ، آدم هايي را نشان مي دهد كه آرماني بي تناسب با امكانات خود دارند وهميشه نيزآن ها را به پذيرش وتسليم وكارسازنده تشويق كرده است .
اما ازنظرچخوف تمكين و تسليم و رضايت به معني تحليل رفتن درزندگي بيهود و سطحي آدمهاي عامي نيست، بلكه انسان عليرغم تمكين وتسليم مي تواند همچنان متعالي ترين زندگي روحاني وشخصي را ازآن خود كند . ودراين ميان هميشه كاروعمل اجتماعي مهمترين ابزارتعالي انسان است لذا " تسليم شدن به واقعيت " مبارزه با ملال ازطريق تمكين " وانصراف ازآرمان خواهي وتوهمات بي تناسب با امكانات پيام مشترك اكثرآثارچخوف است .
حال با چنين مقدمه جامعي به سراغ اجرايي ازاين نمايش نامه مي رويم كه ظاهرا براي صحنه " تنظيم " دوباره شده وسپس توسط محمود رضا رحيمي ، به عنوان كارگردان درتئاترشهربه روي صحنه رفته است .
" نمايش " از سالن انتظار تالار نو آغاز مي شود، جايي كه به زعم محمد رضا رحيمي، سه نمايشگاه پرفورمنس آرت!! ( نمايشگاه عروسكي ، نمايشگاه عكس ونمايشگاه ميزانس!) دايرشده و سه بازيگر، پوشيده درپوشش وكلاه سياه رنگ درحالي كه هركدام يك چمدان ويك چترسياه را حمل مي كنند با صورت هاي سفيد شده درنظم وهماهنگي زيبايي را پشت سرم اينسو وآنسو مي روند . تنها اجزاء با معنا دراين هيئت هاي ماشين وار سياه رنگ ، چشمان مسخ شده ورويا زده اي است كه به افق خيره شده اند .
به گزارش "مهر" ، بنابر توضيحي كه در بروشور نمايش درباره " پرفورمنس " آرت و" هنرمفهومي " آمده است، ظاهرا قراراست اين سه هيئت سياه، هماهنگ دركنار سه نمايشگاه عروسك ( دوعروسك حجيم كه نام شخصيت هاي نمايش را برخود دارند ) عكس ( كه تصاويري ازتمرين واجرا هستند ) وميزانس ( كه طرح هايي درخصوص نحوه استقراروحركت شخصيت ها دربرخي صحنه هاي جمعي است ) به تبيين نكات تازه تري درباره نمايش بپردازند . هرچند بازخورد مفهومي اين چهارعامل يا منظرنمايشي بسياركوچك ترازگستره پرطمطراق ادعاد شده دربروشوراست اما نمي توان جذابيت صوري فضاي ايجاد شده را ناديده گرفت .فضايي غيرمتعارف براي نمايشي كلاسيك وقرن نوزدهمي كه سطح توقع تماشاگررا درخصوص نمايش درپيش ، افرايش داده وخبرازوقوع حادثه نمايشي غيرمنتظره اي مي دهد .
فضاي طراحي شده براي صحنه نمايش، يك فضاي ميني ماليستي نا كجا آبادي است. دوبله دوطرفه دردوسوي صحنه است ويك سكوي پل مانند با دو رديف پله درطرفين درانتهاي صحنه وهمه سفيد رنگ زيرپل يا سكوي روبرو، كودكي فرورفته درخود چون نوزادي دررحم مادربه پهلوخوابيده است وتا آخرنمايش نيزهمچنان بي حركت وبي اثردراكسيون نمايش ، برجاي مي ماند :( درتقابل وتضاد جدي با آن اصل معروف چخوفي ) نمايش پس ازپانتوميم يا مجموعه اي ازحركات ( مايم ) بي كلام سه هيئت سياه پيش گفته كه درهماهنگي خوش ظاهراما بي معنايي صورت مي پذيرد آغازيم شود . مجموعه اي ازرفتارهاي هماهنگ وطراحي شده اي كه به هيچ معنايي فراترازآنچه به نظرمي رسد ، نه ازدرون ( درارتباط با خود ) ونه ازبرون ( درارتباط با داستان ومفاهيم نمايش ) ارجاع نمي دهند .
اكنون خواهران را درفضايي سفيد وناكجا آبادي كه مي تواند هركجا و درهر زماني باشد ، مشاهده مي كنيم. اين وضعيت ناكجايي وفا متعين وقتي تشديد مي شود كه اطلاعات عمومي وضرورنمايش با امساك وايجازارائه مي گردد، بطوريكه مخاطب براي شناخت روحي اشخاص نمايش ( همان وجه مهم ساختاري آثارچخوف ) به حدس وگمان وجستجوي فراوان درگفتارهاي فرارنمايش پناه مي برد . بعلاوه پخش صداهايي زنانه ومردانه برفرازسالن وصحنه نمايش نيزكه گاه مكنونات قلبي شخصيت ها را برملا مي كنند وگاه درجايگاه اشخاص وقهرمانان سايرآثارنمايشي چخوف ( باغ آلبالو ، دايي واينا ...) سخن مي گويند ويا صحنه هاي كوتاهي را درقالب نمايش راديويي ايفاي نقش مي كنند ، براحتمال نوعي تجليل وتفسيرفراگيرهمه آثارچخوف بربنيان تاويلي تازه ازنمايشنامه سه خواهردامن مي زند ، اما با گذشت صحنه ها وزمان نمايشي ، از" بازي " فوق مدرن " تنظيم " واجراي نمايشنامه " سه خواهر " كه جلوه هاي خام دستانه اي ازهنرمفهومي (Conseptua) درآن بكارگرفته شده است ( بازيهاي نامفهوم سه هيئت سياه درخلال صحنه ها وحذف وتعديل صحنه هاي روايت كلاسيك به نفع روايت حركتي وفرم هاي بيانگر) چيزي فراترازطرح تلخيص شده اي ازپي رنگ داستاني نمايشنامه چخوف وتعديل ساختاررئاليستي امپرسيونيستي اثربه نوعي ازرئاليسم هويت باخته تا كجا آبادي ( كه اساسا درتقابل جدي با طرح داستان ومفاهيم طرح شده درآن قراردارد ) اتفاق تازه اي درنمايشنامه رخ نداده است وبارمعنايي اثر( كه هنوزهم درشكل كلاسيك چخوفي خود براي مخاطب ايراني ارزنده وسازنده است ) درپس لايه اي ازفرماليسم صوري وبي معنا پنهان شده است .
به گزارش "مهر" ، در "سه خواهر" تنظيم شده براي اجرا (!!) توسط نازنين گودرزيان، كه خود ادعايي غريب وغيرقابل فهم و نوظهوراست (چگونه مي توان نمايشنامه يك نويسنده را كه براي اجرا تاليف شده، مجددا تنظيم صحنه اي كرد و سپس با نام اثر و نام نويسنده اصلي و نام شخص ديگري به عنوان كارگردان به روي صحنه برد ) مسئله اي است كه بازخواني معاصر متون كلاسيك ( درصورتيكه قصد تاليف متن تازه اي براساس آثار يك نويسنده در كار نباشد ) يا عموما مبتني برتاويل وتجليل معاصرازمناسبات مفاهيم ومعاني اثر به قصد روزآمد سازي آن است و يا بهره گيري ازفرم وشكل وفضا به منظوركاهش باركلامي وافزايش بارتصويري است .
در "سه خواهر" تنظيم شده واجرا شده محمد رضا رحيمي، هيچ يك ازكاستن ها وافزودن ها بر بنيان شناخت و درك صحيح اصول خوانش معاصر متون كلاسيك صورت نگرفته است وكاهش ها وافزودن هاي اجرايي نيزازهيچ منطق روشني پي روي نمي كند . مگر تلاشي ناكام براي نوسازي وايجاد ضرب آهنگي منطبق تر با شرايط زمان كه براي تحقق آن بيش از تحليل به فرم و بازيهاي صوري توجه شده است .
درتئوري "بازي با مفاهيم ، قالب ها وساختارها" درهنر فرامدرن، اصل بر پذيرش و تسلط نوعي منطق وعقلانيت درمناسبات و ساختارهاي بازي است. يعني اصل اول، حركت بربنيان عقلانيت ومنطقي كردن است كه انتخاب قواعد و ساختارهاي بازي را عقلايي كرده وامكان دخالت و شركت طرف مقابل دربازي (مخاطب) را به گونه اي منطقي فراهم نمايد. در "سه خواهر" بازي صورت گرفته با ساختار اجزاء مفاهيم نمايشنامه چخوف و ديگرآثاراو بدون شناخت قاعده بازي انجام گرفته است.
"صمد چيني فروشان"
مدرس تئار و عضو كانون ملي منتقدان تئاتر ايران
نظر شما